گستره تعليم و تزكيه در قرآن

پدیدآورسیدابراهیم سیدعلوی

تاریخ انتشار1388/09/22

منبع مقاله

share 560 بازدید
گستره تعليم و تزكيه در قرآن

سيّد ابراهيم سيّد علوي

پيامبران چه مي‌آموختند و بر چه معيارهايي تزكيه شدند و به تهذيب نفوس انساني پرداختند؟ اصول تعليم و تربيتِ پيامبران و اساس تزكيه و تهذيب در مكتب انبيا، وحي است. اين برنامه، دستور العمل و خط مشي همه? پيامبران و امّت‌هاي آنان است.
رسول اكرم‌(ص) بر پايه? استوار وحي و بر مبناي اوامر و نواهي حق ـ‌تبارك و تعالي‌ـ و در چارچوب شريعت ثابت اسلام، آموزش ديد و خود را مهذّب ساخت و به كمال ممكن انساني و صفات كريمه و اخلاق فاضله، دست يافت و از سوي پروردگار جهانيان به خطاب والايِ «انّك لعلي خلق عظيم» (قلم، 68/4) «قطعا تو برخُلق و خوي عظيم هستي»، مشرّف شد.
مورخان و سيره نگاران، درباره? خُلق عظيم پيامبر اكرم‌(ص) و منشأ آن نوشته‌اند كه از برخي همسران آن حضرت، سؤال شد. او در پاسخ گفت:‌«كان خلقه القرآن يرضي برضاه ويسخط بسخطه»1 يعني، خُلق و خوي پيامبر‌(ص) قرآن بود، راضي به رضاي او و ناخشنود به ناخشنودي او بود. رسول اكرم‌(ص) در حديثي كه فريقين آن را روايت كرده‌اند فرمود: «بعثت لاتمم مكارم الاخلاق»2 يعني، من براي تكميل اخلاق كريمه، برانگيخته شده‌ام. رسول خدا در اين روايت، فلسفه? بعثت و رمز نبوّت خود را تتميم و تكميل مكارم اخلاق دانسته است و ترديد ناپذير است كه مكارم اخلاق و معالي آداب، جز آنچه در شرع انور و كلام خدا و يا در سنّت رسول اللّه كه هر دو وحي‌اند، چيز ديگري نيست.3همين نكته، موضوع مقاله? حاضر است كه به توفيق الهي آن را برهاني خواهيم كرد.
بي‌ترديد علم و دانش پيامبران و آگاهي و اطلاع وسيع آنان از رهگذر رفتن به مدرسه و تحصيل علم و زانو زدن در پيش استاد، نبوده است. بلكه رسولان حق، از طريق وحي و علم لدنّي داراي آن همه علم، دانش و بينش بوده‌اند. و نيز جاي ترديد نيست كه پيامبر اكرم‌(ص) با عمل به فرمان‌هاي قرآن و امتناع از نواهي آن و ادامه? زندگي بر راستاي اطاعت و فرمانبرداري حق تعالي و نافرماني ابليس و هواي نفس، به قلّه? بلند انسانيت، عروج كرد و صاحب مقام محمود گرديد.
طبرسي در تفسيرِ «وانّك لعلي خلق عظيم» مي‌نويسد: أي علي دين عظيم وهو دين الاسلام، انك متخلّق باخلاق الاسلام… قالت عائشة: كان خلق النبي ما تضّمنه العشر الاوّل من سورة‌المؤمنين.4
يعني: تو بر دين و آيين عظيم كه اسلام باشد، هستي. تو با اخلاق اسلامي بار آمده‌اي. و عايشه گفت:‌خُلق و خوي پيامبر، همان چيزهايي است كه در ده آيه? نخست سوره? مومنون آمده و هر كه را خداوند به داشتن خُلق عظيم بستايد، ديگر تعريفي بالاتر از آن، نخواهد بود.
ميبدي مي‌نويسد:‌«وهو ما كان يأتمر من امر اللّه وينتهي عنه من نهي الله. كان خلقه‌يوافق القرآن والمعني انك علي الخلق الذي امرك الله به في القران» رسول خدا، امر و نهي قرآن را چنان پيش رفتي و نگه داشتي به خوش طبعي كه گويي خلق و طبع وي آن بود. خداوند خُلق او را عظيم خواند چون آدابي را كه بدان مودّب گشته بود امتثال كرد و دستورهاي اخلاقي قرآن را عمل نمود.5
امام صادق‌(ع) فرمود:
خداوند عزّوجلّ پيامبرش را تربيت كرد و او را ادب آموخت و نيكو تربيتش كرد و وقتي ادب او به كمال رسيد فرمود:‌«وانك لعلي خلق عظيم».
امام محمد باقر(ع) فرمود:
مراد از خلق عظيم، اسلام است كه آن حضرت فرمود: «ادّبني ربّي فاحسن تاديبي»6 پروردگار من، مرا تربيت كرد و زيبا تربيت فرمود.
امام فخر رازي، همين معاني را از ابن عباس نقل كرده و مي‌نويسد:
معناي آيه آنست كه تو بر ديني عظيم هستي.7
در اينجا چند سئوال را بايد پاسخ داد تا زمينه? بحثِ‌اصلي كاملا هموار گردد و آن اينست كه:‌
اوّلاً:‌عصمت پيامبران و كمالات اخلاقي و رفتاري آنان، ارادي و اختياري است و يا جبري و طبعي؟
ثانياً:‌آيا انسان واجب الخطاست كه صدور گناه از او قطعي باشد؟ هر چند كه جايز الخطا بودن او جاي ترديد نيست و از بديهيّات است.
ثالثاً:‌پيامبران، انسان‌هاي كامل و معصوم بوده‌اند و رسولان حق تعالي در قلّه? كمال ممكن قرار داشته‌اند، پس هر انسان كامل و پاكي مي‌تواند رسول باشد؟‌
رابعاً: معيار كمال انساني چيست؟‌و بر چه اساس است؟‌
در پاسخ مي‌توان گفت:
اولاً: عصمت به معناي مصونيت از خطا در عقيده و عمل، در حوزه? اختيار انسان است و اين بحث را مجالي ديگر لازم است.
و ثانياً: انسان هر چند كه جايز الخطاست ليكن صدور گناه از او جبري و الزامي نيست. بنابراين، وصل به كمال و اجتناب از خطا و گناه و به عبارت ديگر پاك زيستن، تكليف همگاني است و حتي در برخي ادعيه مأثوره، مؤمن از خداي متعال، عصمت، طلب مي‌كند.8 و آن به معناي امكان چنين چيزي در حق همه است.
و ثالثاً:‌ترديد نيست كه رسولان، طبق نص صريح قرآن، برگزيدگان حق تعالي مي‌باشند.9
«اللّه يصطفي من الملائكة‌رسلاً ومن الناس انّ اللّه سميع بصير» (حج، 22/75)‌
امّا پاسخ سئوال چهارم، كه بحث اصلي مقاله است و در حد توان به تشريح آن مي‌پردازيم و آن اين كه كمال انسان در چيست؟ و معيار آن كدام است؟ و رسولان حق تعالي چه نوع آموزش ديده و بر چه اساس، مهذّب شده‌اند؟ و مردم را بر چه اصول، به تزكيه و تهذيب فرا خوانده و يا تزكيه كرده‌اند؟‌
هدف ما در اين مقال، روشن كردن اين نكته است كه اوامر و نواهي و مواعظ و نصايح و ديگر رهنمودهاي قرآن كريم، برنامه? زندگي انسان است و در اين امر، پيامبر و ديگران از مردمان عادي تفاوتي ندارند با اين فرق كه اين برنامه ابتدا بر رسول اكرم فرود آمده و به واسطه? آن حضرت به ديگران ابلاغ شده است و گرنه همه در عمل به مضامين آن برابراند.10
«آمن الرسول بما انزل اليه من ربّه والمؤمنون كل آمن باللّه وملائكته وكتبه ورسله لانفرّق بين احد من رسله» (بقره، 2/285)‌رسول و مومنان، همگي به آنچه از سوي پروردگارشان نزول يافته و به فرشتگان، كتابها و رسولان اسبق ايمان دارند. ما فرقي ميان رسولان خدا قايل نيستيم.
نتيجه آنكه: رسالت و نبوّت، ويژه?‌پيامبران است اما وصل به كمال انساني و عصمت از گناه و نافرماني در امكان همگان مي‌باشد و راه رسيدن به كمال مطلوب، عمل به مقتضاي وحي و تزكيه و تهذيب نفس بر اساس چيزهايي است كه در قرآن كريم و مكتب پيامبران به خصوص رسول اكرم‌(ص) مطرح است و رسولان و انبيا در اين باره، اسوه، الگو و نمونه? عيني مي‌باشند.
سلسله آياتي كه در اين مقال و مجال، مورد بحث و بررسي قرار مي‌گيرند. پيرامون فلسفه? بعثت و رمز بر‌انگيختگي رسول است كه طي آنها تعليم كتاب و حكمت؛‌و تزكيه و تهذيب نفوس انساني، هدف ارسال رسول، بيان شده است. با در نظر گرفتن آيات ديگري كه به نحوي از تزكّي و زكاء و زكات در ابعاد مختلف سخن گفته‌اند و بيانات اولياي دين و نظرات محقّقانه? برخي مفسّران با مشرب‌هاي گوناگوني كه دارند، بر‌مي‌آيد كه پيامبر اكرم‌(ص) بر اساس وحي، تعليم و تربيت شده و بر همان اصل، مردم را آموزش داده و پرورش كرده و به تهذيب و تزكيه? ايشان پرداخته است.
نظر ما در طرح اين بحث، روشن نبودن اين نكته است كه نظرات غير مستند و برخي اصطلاحات و روش‌هاي نظري كه به دور از حقايق قرآني و رهنمودهاي قطعي خاندان وحي ابراز شده، ارزش علمي و عملي ندارد اگر چه احياناً از تفسير به رأي و يا تطبيق ناقص آيات قرآني، سعي شده به آن نظرات چهره?‌ديني بدهند.

آيات تعليم و تزكيه

واژه? تزكيه و مشتقّات آن و موضوع تعليم كتاب و حكمت، در آيه‌هاي فراواني از قرآن كريم ذكر شده و حدوداً بيست و هشت بار معناي اصطلاحي تزكيه مطرح شده است و با مراجعه?‌محقّقانه به تفاسير آن سلسله آيات، معلوم مي‌شود كه مراد از كتاب و حكمت چيست؛ و تزكيه و تهذيب بر چه اساس و با كدام برنامه، تحقّق مي‌يابد.
ما، نخست به ترتيب سوره‌ها، آيه‌هاي مربوط را مطرح مي‌كنيم و نمونه‌اي از نظرات تفسيري مفسران و صاحب‌نظران را از هر طبقه و گروهي، باز مي‌گوييم و در نهايت با يك جمعبندي و استنتاج منطقي مقال را به پايان مي‌بريم و از خداوند متعال، توفيق رشاد و سداد مي‌طلبيم.

1. تلاوت، تعليم و تزكيه

«ربّنا وابعث فيهم رسولاً منهم يتلوا عليهم آياتك ويعلّمهم الكتاب والحكمة‌ويزكّيهم انّك انت العزيز الحكيم» (بقره،2/129)
پروردگارا بر انگيز در ميان ايشان رسولي از خود ايشان كه آيات تو را بر ايشان تلاوت كند و كتاب و حكمت بياموزدشان و تزكيه‌شان نمايد كه تو عزيز و حكيم هستي.
«كما ارسلنا فيكم رسولاً منكم يتلوا عليكم آياتنا ويزكّيكم ويعلّمكم الكتاب والحكمة ويعلّمكم ما لم تكونوا تعلمون» (بقره/151)‌
همچنان كه در ميان شما از خودتان رسولي فرستاديم كه آيات ما را بر شما تلاوت مي‌كند و تزكيه‌تان مي‌نمايد و كتاب و حكمت برايتان مي‌آموزد. و ديگر چيزهايي كه نمي‌توانستيد آنها را بدانيد به شما ياد مي‌دهد.
«لقد منّ اللّه علي المؤمنين اذ بعث فيهم رسولا من أنفسهم يتلوا عليهم آياته ويزكّيهم ويعلّمهم الكتاب والحكمة وإن كانوا من قبل لفي ضلال مبين» (آل عمران، 3/164)
البته خداوند بر مؤمنان احسان كرد و منّت نهاد آن هنگام كه در ميان ايشان، رسولي از خودشان برانگيخت كه آيات الهي برايشان تلاوت مي‌كند و تزكيه‌شان مي‌فرمايد و كتاب و حكمت مي‌آموزدشان كه قبلاً در گمراهي آشكار بسر مي‌بردند.
«هو الذي بعث في الامييّن رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته ويزكّيهم ويعلّمهم الكتاب والحكمة‌وان كانوا من قبل لفي ضلال مبين» (جمعه،62/2)
او، خدايي است كه در ميان اميّان رسولي از خود ايشان برانگيخت كه آيات الهي بر آنان مي‌خواند و تزكيه‌شان مي‌كند و كتاب و حكمت مي‌آموزدشان كه پيشتر در گمراهي آشكاري، بودند.
اين چهار آيه از سوره‌هاي مختلف، تقريباً مضمون واحدي دارند و اجمالاً رمز بعثت را، تلاوت آيات و تعليم كتاب و حكمت و تزكيه? نفوس انساني مي‌دانند. اينك نظرات برخي مفسران را يادآور مي‌شويم:
ابوالفضل ميبدي در تفسير آيه? يكم مي‌نويسد:
اهل معاني گفته‌اند: در وجه ترتيب كلمات اين آيت، كه اوّل منزلي از منازل مصطفي آنست كه آيات و روايات نبوت خويش بر خلق اظهار كند و كتاب خداي عزّوجلّ برايشان خواند از اينجاست كه اوّل گفت: «يتلوا عليهم آياتك» پس بعد از تلاوت كتاب تعليم بايد، يعني كه حقايق و معاني كتاب در خلق آموزد تا دريابند و به آن عمل كنند. پس به تعليم كتاب، ايشان را به حكمت رساند كه آنكس كه كتاب برخواند و حقايق آن دريافت و به آن عمل كرد لامحالة علم حكمت او را روي نمايد پس به علم حكمت، پاك شود.11
همو در تفسير آيه?‌سوم كه در آن تزكيه، مقدم ذكر شده مي‌نويسد:‌
اگر كسي گويد چون است كه در آيت، تزكيت فراپيش كتاب و حكمت داشت و در آن، تزكيت فاپس كتاب و حكمت داشت، جواب آنست كه تزكيت، همه از خداست اما بر دو ضرب نهاد يكي گواهي است بنده را به طهارت دل و دين وي و پاكي وي از هر آلايش و اين، كمال ايمان است و غايت معرفت و ثمره، تعلّم كتاب و حكمت.12
همين مفسّر در تفسير آيه? چهارم مي‌نويسد:‌
يزكّيهم يعني: تطهير مي‌كند ايشان را از گناهان و شرك و بعضي گفته‌اند زكوة‌داراييشان برگيرد. و مراد از تعليم كتاب، آموزش قرآن است و حكمت به معناي سنّت است و بعضي گفته است:‌دين فهمي، شناخت حلال و حرام، حكمت ناميده مي‌شود.13
استاد علامه? طباطبايي مي‌نويسد:‌
در اين آيه (جمعه2/) تزكيه بر تعليم كتاب و حكمت مقدّم داشته شده به خلاف آنچه در دعاي ابراهيم‌(ع) آمده كه در آن تعليم كتاب و حكمت پيش از تزكيه آمده است و نكته و رازِ مسأله آنست كه در اين آيه سخن از تربيت رسول اللّه است، نسبت به مؤمنان امّت خويش و تزكيه در مقام تربيت، مقدم بر تعليم و آموزش علوم حقه و معارف حقيقيّه است و امّا در دعاي ابراهيم(ع) او از خدا خواست كه در ذريّه‌اش چنان پاكي و طهارت و رشدي بوجود آيد و چنان علم به كتاب و حكمت، تحقّق يابد و علم به كتاب و حكمت و علوم و معارف، تقدّم رتبي دارد و در مقام اتّصاف پيشتر از تزكيه مي‌باشد كه آن به عملكرد و رفتار و خوي بر‌مي‌گردد و متأخّر است.14
محمد جواد مغنيه مي‌نويسد:
تزكيه? مردم توسط پيامبر به اين است كه آنان را از آلودگي‌هاي شرك و پليدي بت‌پرستي و از آثار سوء خرافه‌ها و اسطوره و تقليدهاي كور‌كورانه و آسيب‌زا و عادت‌هاي زشت و زيانبار، پاكسازي مي‌كند.15
شيخ اسماعيل حقّي مي‌نويسد:
رسول، دلايل توحيد و نبوت را كه بر وي نازل شده تلاوت مي‌كند و به مردم مي‌رساند و در زمينه قوه عملي، ايشان را تزكيه مي‌كند و از آلودگي‌هاي ناشي از شرك و پليدي‌هاي معاصي اعم از ترك واجبات و فعل منكرات، پاكيزه‌شان مي‌سازد. آيه بر اين نكته اشعار دارد كه ارسال رسولان داراي حكمت و مصلحتي است زيرا آباداني ظاهر و نورانيت باطن فقط بوسيله? پيامبران و اوصياي ايشان ممكن است و بس. و در امر تزكيه، دليل و مرشد بايد تا او راه بنمايد كه هر كس را شيخ و مرشد نباشد، پس شيطان مرشد او خواهد بود.16
امام فخر رازي مي‌نويسد:
رسول داراي چندين نشان است. اوّل اين كه آيات الهي بر مردم تلاوت مي‌كند يعني قرآن؛ و يا ارايه? كليّه نشان‌هاي دالّ بر ذات و صفات حق تعالي مراد است كه در اين صورت، تلاوت يعني دعوت يادآوري و واداشتن به ايمان؛ و حكمت، هر سخن صائب و درست را گويند و يا نهادن هر چيز در جاي مناسب خود و يا فهم دين و پيروي از آن را حكمت نامند.17
شيخ طبرسي مي‌نويسد:
آنچه بر پيامبر وحي مي‌شود آن را بر مردم مي‌خواند و كتاب يعني قرآن؛‌و حكمت يعني شريعت و احكام، به ايشان مي‌آموزد و مردمان را از آلودگي و پليدي شرك، تزكيه و تطهير مي‌كند.18
شيخ طوسي مي‌نويسد:
از كتاب، قرآن مراد است و از حكمت، سنّت، معرفت ديني، فقه، علم احكام و آنچه جز از طريق رسول معلوم نشود مقصود مي‌باشد و يا حكمت آن چيزي است كه خداوند در دل انسان قرار مي‌دهد و آن را نوراني مي‌كند. آن گونه كه چشم روشن گرديده و مبصرات و ديدني‌ها را مي‌بيند. و از تزكيه، طاعت خدا و اخلاص براي او مراد است و يا تطهير و پاكسازي دل از شرك و پليدي‌هاي ديگر مقصود است و يا دعوت به ايمان و انجام عمل صالح كه بد? ان وسيله مردم، پاك و پاكيزه شوند.19
و در تفسير آيه‌دوم مي‌نويسد:
يزكّيكم يعني: شما را در معرض آموزشها و برنامه‌هايي قرار مي‌دهد كه بدان وسيله پاك و منزه مي‌گرديد و در پرتو فرمانبرداري خداوند و پيروي از رضاي او، به پاكي شما گواهي توان داد. كتاب، يعني قرآن؛ و حكمت يعني وحي و سنّت. تزكيه، با ازدياد اعمال نيك و خالص حاصل شود و حكمت، با تعليم و اعمال مستقيم ميسّر گردد.20
علامه طباطبايي مي‌نويسد:
چون در تلاوت، بيشترين عنايت به لفظ است تا معني، لذا به حسب ظاهر قرائت آيات قرآني مراد است؛ و تعليم كتاب و حكمت، همه معارف اصلي و فرعي را شامل مي‌شود؛ و تزكيه عبارت است از: تطهير و پاكسازي، و آن، با از بين بردن همه‌انواع پليدي‌ها و آلودگي‌ها، حاصل مي‌گردد پس تمام عقايد فاسده را مثل شرك و كفر، شامل است. چنانكه همه? ملكات رذيله و اخلاق بد مانند كبر و حرص و آزمندي را فرا‌مي‌گيرد و همچنان، اعمال و كردار زشت چون زناو شرب خمر را شامل مي‌شود.21
سيد قطب با بينش گسترده‌اي به بيان آيات پرداخته است، او چنين مي‌نويسد:
‌اگر عنايت خداوند نبود، احدي پاك و پاكيزه نمي‌گرديد و به سعد و صعود توفيق نمي‌يافت. ليكن خداوند، رسولان برانگيخت تا ارواح مردم را از آلودگي‌هاي شرك و پليدي‌هاي جاهليّت و هر نوع پلشتي فكري و عقيدتي و هر قسم پستي و رذالت ناشي از شهوات بهيمي و غرايز حيواني كه روح آدمي را سنگين و تيره مي‌سازند، پاك و پاكيزه گرداند…. پس تلاوت كتاب، همگاني است و حكمت كه ماده اصلي كتاب است تعليم داده مي‌شود. پس حكمت، ثمره? آموزش كتاب است و آن ملكه‌اي است در انسان كه او بدان وسيله هر چيز را در جايگاه مناسب خود مي‌نهد و هر امر را با ميزان صحيح مي‌سنجد و ارزيابي مي‌كند و پيشاپيش، اهداف و غايات را شناسايي كرده و وجهه نظر مي‌دارد.
اين چنين ثمره (يعني حكمت) در تعليم و تربيت و تزكيه رسول خدا، نضج گرفت و با آن حقيقت، حيات جماعت مسلمانان شكل يافت.22
سخن امير بيان، علي بن ابيطالب‌(ع) ناظر به همين معني است كه فرمود: «ووليهم وال فاقام واستقام حتي ضرب الدين بجرانه»23 والي و حاكمي بر مردم حكم راند و زعامت كرد كه آيين را بپا داشت و خود استقامت ورزيد تا دين (اسلام)، در روي زمين قرار يافت (و برنامه? زندگاني شد).
محمد عبده مي‌نويسد:
‌مراد از والي، رسول الله (ص) است و معناي «وليهم»‌عبارت است از سرپرستي و اداره ي امور مسلمانان و سياستگزاري بر اساس شريعت او.24
محمد جواد مغنيّة مي‌نويسد:
مراد از «والي» رسول خداست. چنانكه عبده گفته است. مقصود آنست كه در پرتو وجود نبي اكرم، اسلام در روي زمين استقرار يافت و خداوند متعال آن را بر تمام اديان غالب و فيروز ساخت.25
فخر رازي در تفسير آيه‌ي‌سوم مي‌نويسد:
‌بعثت رسول‌(ص) احسان است از سوي خدا بر خلق و بدانكه كمال انساني در پرتو دو چيز است: اينكه ذات حق را براي ذاتش بشناسد و خير و نكويي را براي عمل، ياد گيرد، به عبارت ديگر انسان داراي دو نيروي نظري و عملي است. خداوند متعال، قرآن را بر محمد‌(ص) نازل كرد تا مردم در اين دو زمينه كمال پيدا كنند. تزكيه، اشاره به كمال قوه نظري است با حصول معارف الهي و كتاب، اشاره به ظواهر شريعت و حكمت نكويي‌هاي شريعت و اسرار و فوايد آن است.
همو در تفسير آيه? چهارم چنين مي‌نويسد:
نزد برخي، تزكيه به معناي اصلاح است. يعني پيامبر، مردم را به پيروي از اصولي فرا مي‌خواند تا بدان وسيله پاك و پارسا شوند. مراد از كتاب، آيات تلاوت شده است و حكمت، عبارت از فرايض مي‌باشد؛‌و گفته شده:‌حكمت يعني سنّت.26
چند نكته
يك) اين چهار آيه كه متضمّن موضوع تلاوت آيات، تعليم كتاب و قرآن و آموزش حكمت و سنّت و تزكيه بر آن اساس است، با ملاحظه?‌نمونه‌اي از نظرات مفسران مشهور كه بقيه نيز عمدتاً همان مطالب را با عبارت‌هاي مختلف گفته‌اند، مشخص مي‌كنند كه پايه? تعليم و تزكيه براي رسول خدا و ديگر بندگان و افراد امت مسلمان، قرآن كريم و آموخته‌هاي آنست.
دو) تذكيه، «با ذال» با تزكيه? «با زاء» فرق دارد اصل ذكاة در لغت به معناي تمام و كمال هر چيز است و به همين تناسب ارتفاع شعله آتش و حدّت و شدّت فطانت و هوش را ذكاء و ذكات نامند و تذكيه كه به معناي ذبح حيوان است به همين معناي پريدن كامل سر اوست تا خون خارج گردد و حالت خفگي پيدا نشود. اما زكاة (با زاء) به معناي رشد و نموّ و رويش است و به همين تناسب به صلاح و پاكي و پاكيزگي معنا مي‌شود.27
سه)‌به حسب ظاهر، تعليم كتاب و حكمت به قوه? نظري و كمال آن، برمي‌گردد، همچنان كه تزكيه به نيروي عملي و كمال آن برمي‌گردد.
چهار) در ترتيب تعليم و تزكيه، برخي مفسران و استاد علامه طباطبايي نظراتي دارند.
در بيانات اخلاقي فقيه عارف امام خميني (ره) چنين آمده:
خداوند به مومنين منّت گذاشته كه از خودشان كسي فرستاده…‌تلاوت آيات براي تزكيه و تعليم كتاب و حكمت است. تزكيه را مقدم، ذكر فرمود است كه معلوم مي‌شود تزكيه? نفس، از علم و حكمت بالاتر است، همين طور هم هست. تزكيه قبل از تعليم و تعلّم است و در سخنراني ديگر فرمود:‌براي طاغوت زدايي بايد تعليم كتاب و حكمت و تعلّم كتاب و حكمت كرد و تزكيه كرد.28
به نظر نگارنده با ملاحظه? اينكه در آيه?‌129سوره? بقره، كه دعاي ابراهيم‌(ع) را بيان مي‌كند، تعليم كتاب و حكمت مقدّم داشته شده و در بقيّه آيات مؤخر آمده است و با در نظر گرفتن اينكه كلام انبيا، به ويژه آنجا كه مربوط به معارف ديني است هماهنگ با كلام خداست، بحث از تقديم و تأخير تعليم بر تزكيه و به عكس، اصل هدف آيات را به بوته? فراموشي مي‌سپارد. به ويژه اگر معناي حكمت را كه تنها يك سلسله اصطلاحات نيست بلكه مطلب محكم و صائب و حق است، ملحوظ كنيم و نيز كتاب و قرآن، معارف عملي و عيني است و الاّ‌قرآن بر سر نيزه? معاويه‌ها اعتبار پيدا مي‌كند. با اين ديد نه تعليم بر تزكيه و نه تزكيه بر تعليم مقدم نيستند، بلكه توأمِ‌با هم‌اند، زيرا آنچه پيامبران ياد مي‌دهند، بر همان اساس،تزكيه و پرورش شكل مي‌گيرد.

2. نفس زكيّه و انسان پاك و وارسته

أقتلت نفساً زكيّة بغير نفس لقد جئت شيئاً نكراً (كهف، 18/74)‌
آيا نفس پاك و انسان بي‌گناهي را بي‌آنكه او كسي را كشته باشد، كشتي قطعاً كار نا‌شناخته و بدي كردي.
فأردنا ان يبدلهما ربهما خيراً‌ منه زكوة وأقرب رحما‌(كهف/81)‌
ما خواستيم، پروردگار ايشان، به جاي آن پسر بچه فرزندي بهتر، پاك تر، صالح تر و مهربان تر به آنان عوض دهد.
قال إنمّا أنا رسول ربك لاهب لك غلاماً زكيّاً (مريم، 19/19)‌
وحناناً‌من لدنّا وزكوة‌وكان تقيّا (مريم/13)
من، فرستاده? پروردگار تو هستم تا پسر بچه‌اي پاك و پاكيزه بتو بخشم، و او (يحيي) رحمتي بود از سوي ما و نمونه‌اي از پاكي و رشد و بالندگي و انساني پارسا بود.
اين چهار آيه هم، مضموني هماهنگ و واحد دارند و در زمينه? پاكي و وارستگي يحيي‌(ع) و پاكي هر انسان در اصل، سخن مي‌گويند.

مفهوم زكوة و زكي در نظر مفسرّان

ميبدي مي‌نويسد:
زكيّة‌يعني:‌زاكيه و اين دو به يك معني هستند و آن پاك و طاهر است و برخي گفته‌اند:‌ زاكيه كسي است كه اصلاً گناه نكرده و زكيّه كسي است كه گناه كرده و توبه كرده و برگشته است. در تفسير آيه? سوم كهف مي‌نويسد: زكوة‌ به معناي تماميّت، صلاح، شايستگي و طهارت ديني است و در تفسير آيه?19سوره? مريم، غلاماً‌زكيّا را به: پاك و مبرّا از گناهان معني كرده است.
محمد جواد مغنيّه در تفسير سوره? كهف مي‌نويسد:
اي، ارحم و ابرّ، يعني:‌فرزندي مهربان‌تر و نيكوكارتر عطا كند.29
طبرسي مي‌نويسد:
يعني پسر بچه‌اي بتو ببخشم كه از پليديها پيراسته است و بر كارهاي خير و نيك بالنده.30
و علامه? طباطبايي در معناي خيراً‌منه زكوة… مي‌نويسد:
يعني:‌عمل صالح و رُويا و در طاعت خدا و اخلاص براي او كوشا و صدقه‌اي بر والدينش و انساني ستايش و تمجيد شده بود.31
ابوالمحاسن مي‌نويسد:
‌يحيي پرهيزگار بود و نسبت به والدينش نيكوكار و هرگز متكبر و خود بزرگ‌بين نبود و خدا را نافرماني نمي‌كرد.32
و زمخشري مي‌نويسد:
‌و گفته شده مراد از زكات در خيراً‌منه زكوة… يعني بر مردم عطوفت داشت و برايشان صدقه مي‌داد.33
پس مستفاد از خود آيات و نظرات مفسّران آنست كه مراد از زكي و زكاة‌و نفس زاكي همان تزكيه‌اي است كه در بخش نخست آيات، گفته شد و آيات با هماهنگي موضوعي خاصّي نزول يافته و يك هدف را دنبال مي‌كنند و آن پاك و وارسته بودن انسان است از آلودگي گناه و معصيت الهي و پرهيز از دور شدن از سرشت و طبيعت انساني است و بس؛‌و اگر فرزندي، شقي مي‌شود در اثر عوامل پيراموني و تأثير و تأثّرات محيطي و تربيتي است و همچنين اگر پدر و مادري شقي و بدبخت مي‌شوند در اثر همان نوع عوامل است. هم سعادت و هم شقاوت از حدود اختيار انسان بيرون نيست.

3. طعام پاك و حلال و ارتباط آن با نفس زكي و زاكي

فلينظر أيّها أزكي طعاماً‌فليأتكم… (كهف، 18/19)‌ببيند چه طعامي پاكيزه‌تر است آن را بياورد.
نظرات مفسّران در تفسير اين آيه نيز كاملاً‌منسجم و هماهنگ است. طبرسي واژه? «ازكي»‌را معني مي‌كند، به:‌پاك‌تر، حلال‌تر، بيشتر و ارزان‌تر و يا حلال‌تر از حيث ذبح.34
آلوسي مي‌نويسد:
ازكي از زكات است و ان، در اصل به معناي رشد و نموّ و زيادت و فزوني است و آن، گاهي معنوي اخروي است و گاهي حسّي دنيوي است. منظور آيه، پاكي معنوي اخروي است.35
و ميبدي مي‌نويسد:
‌ازكي طعاماً يعني اكثر و ارخص. يعني: بيشتر و ارزان تر.36
استاد طباطبايي مي‌نويسد:
‌زكات طعام، طيّب و پاك بودن آنست و برخي گفته‌اند:‌مراد حلال بودن آن است و بكار گيري افعل تفضيل، احتمال نخست را تقويت مي‌كند.37
با ملاحظه? اين كه ازكي،ا فعل تفضيل از زكاة‌است و تأثير طعام پاك و حلال براي آحاد بشر آشكار است، همچنان‌كه طعام فراوان و ارزان در سلامت جامعه و رويش صالح آحاد بشر تأثير مستقيم دارد، ارتباط اين آيه، با ديگر آيات كه در آنها از تزكيه?‌نفس و وارستگي انسان، صحبت به ميان آمده، روشن مي‌شود و جاي ترديد نيست كه طعام حرام، پليد و مردار، كم و گران در مجموع، موجبات انحطاط فرد و جامعه را فراهم مي‌كند و مجتمع بشري را با مشكلات اخلاقي، تربيتي و غير آن مواجه مي‌سازد.

4. طغيان نفس

اذهب الي فرعون انه طغي. وقل هل لك الي ان تزكّي(نازعات، 79/17، 18)‌به سوي فرعون برو كه او طغيان و گردنكشي كرده است و بگو آيا مي‌خواهي پاكيزه شوي و از گناه استكبار و خود برتر بيني، پيراسته گردي و وارهي.
در اين آيه، از تزكّي و پاكي سخن به ميان آمده، آن هم در رابطه با طغيان و سركشي نفس. بديهي است كه اگر طغيان نفس، نتيجه? نبودن تزكيه باشد پس در صورت تزكيه، نفس آرام خواهد بود و اين نكته‌اي است، كه در ارتباط با بحث كلّي تزكيه و تعليم و پاكي انسان از آلودگي‌هاي گناه و كفر و شرك در پرتو علم و آگاهي مي‌تواند مطرح باشد.
امام فخر در تفسير اين آيه مي‌نويسد:
‌زكي يعني پاك از همه? عيوب و از هر آنچه شايسته و سزاوار نيست و چنين چيزي با جمع مزاياي توحيدي و عمل به شريعت حاصل آيد.38
علامه مي‌گويد:
مراد از تزكّي، پاكي و دوري از آلودگي طغيان و سركشي است.39
طبرسي مي‌نويسد:
طغيان يعني علوّ و برتري جويي و تجاوز از حدّ در تمرّد و فساد. و مقصود از تزكّي در آيه، آنست كه او با توحيد و اقرار به شهادت توحيدي، مسلمان شود و صالح و پاك گردد.40
پس سخن مفسّران اين است كه دعوت فرعون به تزكّي و پاكي در يك كلام، دعوت به اطاعت خدا و حفظ حدود او است كه همان حلال و حرام و اوامر و نواهي اوست و چنانكه گفته‌اند طغيان عبارت است از: تجاوز از حدّ و بارزترين نوع آن استكبار و خود برتربيني است. ومن يتعدّ حدود اللّه فاولئك هم الظالمون (بقره،2/229) يعني كساني كه از مرزهاي الهي پا فراتر گذارند، ستمگران اند.
پس تزكّي و پاكي كه در آيه، مورد بحث است و انتظار موسي از فرعون همان بوده است چيزي است كه اصولاً‌همه پيامبران از جمله خاتم انبيا نسبت به آحاد بشر و جوامع انساني، هدف دارند و آن دوري از گناه و وارستگي از همه? آلودگي‌هاي اخلاقي و رفتاري است.

5. تزكيه و رستگاري و پارسايي

قد افلح من تزكّي (اعلي، 87/14) رستگار شد آنكه تزكيّه كرد.
قد افلح من زكّيها. وقد خاب من دسّيها (شمس،91/9،10)‌ قطعاً رستگار شد آن كس كه نفس خود را تزكيه كرد و زيان ديد آن كس كه نفس را آلوده ساخت.
اين دو آيه نيز درباره?‌تزكيه و عدم تزكيه نفس‌اند و بدون شك در ارتباط كامل با ديگر آياتي‌اند كه در آنها از تزكيه نفس و زكاء آدمي، سخن به ميان آمده است. براي اينكه كاملاً‌روشن باشد كه مراد از تزكيه? نفس و تدسيه? او چيست؟ به نظر برخي از مفسّران مي‌پردازيم:‌
ابوالمحاسن جرجاني مي‌نويسد:
فلاح يافت و ظفر، آن كس كه در دنيا پاكيزه شد و از شرك به گفتار لا‌اله‌الا‌الله‌و به اعمال صالحه و ورع و پرهيزگاري از آنچه خداي حرام گردانيده است، برست.41
و در تفسير آيه?‌دوم مي‌نويسد:
به درستي و حقيقت كه فلاح و ظفر يافت آن كس كه نفس خود را پاكيزه گردانيد از پليدي كفر و شرك و معاصي؛ و خائب گشت و بي‌بهره ماند آن كس كه نفس خود را پوشيده گردانيد و مدّنس كرد به وسخ كفر و دنس معاصي. در خبر است كه چون پيامبر(ص) اين آيت بخواندي وقف كردي و گفتي «اللّهم آت نفسي تقويها و زكّها فانت خير من زكّيها وانت وليّها ومولاها»42خدايا تقوي نفس مرا بده وآن را تزكيه فرما، تو بهترين تزكيه كننده‌اي و تو صاحب و خالق نفس من مي‌باشي.
ميبدي مي‌نويسد:‌
من صار زاكياً‌بان عمل صالحاً، اسلم وصدق با انجام عمل صالح و اسلام و صدقه دادن پاك گرديد. خداوند خير و شرّ را بر او بيان كرد و طاعت و معصيت را بدو آموخت.43
شيخ طوسي مي‌نويسد:
‌رستگار شد كسي كه نفس خود را به صدقه دادن، تزكيه كرد و زيان ديد آن كس كه خود را از فقرا، پوشيده داشت.44
مغنيّه مي‌نويسد:
‌فلاح به معناي فوز و فيروزي است و زكات يعني طهارت و پاكي و خيبت به معناي ضرر و زيان و تدسيه يعني: نقص و كاستي و معني آيه‌ها چنين است: از خشم خدا برست آن كس كه از گناهان و معاصي، پاك و مبرّا گشت. هر كس خير و نكويي را بر شرّ و بدي برگزيد و نفس خود را از آلودگي گناهان، پاك ساخت، قطعاً‌فايز گشت و سود برد و هر كس شرّ و بدي را بر خير و نكويي انتخاب نمود و خود را با گناهان و كارهاي زشت آلوده كرد، بي‌ترديد، زيانكار و بي‌بهره شد.45
امام فخر رازي تزكّي را به معناي طهارت و پاكي گرفته و يا آن را از زكاة‌به معناي رشد و نموّ دانسته است.46
استاد علامه طباطبايي مي‌نويسد:
«التزكّي هو التطهر والمراد به التطهر من الواث التعلقات الدنيويه الصارفة عن الاخرة‌بدليل قوله تعالي: بل تؤثرون الحيوة‌الدنيا…»(اعلي،87/16)47، تزكّي يعني:‌پاكيزگي و وارستگي از آلودگي علائق دنيوي كه انسان را از آخرت و حيات اصلي، باز مي‌دارد و ما اين معني را از دنباله اين سوره كه فرمود:‌بلكه شما حيات‌دنيوي را برمي‌گزينيد، استفاده كرديم. به گفته?‌راغب اصفهاني:‌تقوي عبارت است از حفظ و نگهباني نفس از آنچه بيم خطر از آن هست. و مراد از الهام فجور و تقوي، عقل عملي است كه از كمال نفس آدمي، نشات مي‌يابد و مراد از زكات، رشد و رويش صالح و شايسته و با بركت است. نفس آدمي ملهم و مميّز است بحسب فطرت و آفرينش.فاقم وجهك للدين حنيفا (روم،30/30) روي به دين حنيف كن، و دين نزد خداوند اسلام است و بس و تقوي پيشه كنيد كه بهترين توشه، تقوي و پارسايي است.48
مفسّر عارف مسلك آقاي حقّي مي‌نويسد:
الهام عبارت است از القاء بر روح پس از اتمام قواي ظاهري و باطني. و مقصود آنست كه نفس آدمي، فجور و تقوا را مي‌فهمد و حسن و قبح را تشخيص مي‌دهد و نفس انسان از قدرت و توانايي براي انجام هر دو آگاه مي‌باشد.وهديناه النجدين (بلد،90/10) دو راه به وي بيان كرديم و روشن ساختيم.49

6. تزكيه، فقط در پوتو فضل خدا و توفيق و رحمت الهي

يا ايّها الذين آمنوا لاتتبّعوا خطوات الشيطان ومن يتّبع خطوات الشيطان فانّه يا?مر بالفحشاء‌والمنكر ولولا فضل اللّه عليكم ورحمته مازكي منكم من احد ابداً‌ولكن اللّه يزكّي من يشاء‌واللّه سميع عليم‌(نور، 24/21) اي كساني كه ايمان داريد دنبال گام هاي شيطان مباشيد و هر كس پا جاي پاي شيطان بگذارد. او پيروانش را به فحشا و منكر فرمان مي‌دهد. و اگر فضل و رحمت خداوند نبود هرگز احدي از شما پاك نمي‌شد و رشد نمي‌كرد و بالنده نمي‌گرديد. و ليكن خداوند هر كه را بخواهد تزكيه مي‌كند و او شنواي داناست.
در اين آيه سه نكته مورد تأكيد است اوّل آن كه انجام فحشا و منكر، پيروي شيطان و مورد نهي است و دوم اين‌كه بدون فضل و رحمت خداوند، احدي زاكي و پاك نمي‌شود و سوم اين كه، خداوند تزكيه مي‌كند و بس. بنابراين براي فهم همين دو نكته? اخير بهتر است نظرات مفسّران را مورد توجه قرار دهيم.
شيخ طوسي مي‌نويسد:
‌مراد از گام‌هاي شيطان، تخطّي از حلال به حرام است و معناي آيه چنين است:‌احدي از شما كارهاي نيك انجام نداد مگر به لطف و فضل الهي و وعيدي كه از سوي او به عمل آمده است. آيه، دلالت دارد بر اينكه صلاح و شايستگي در دين به لطف خداي عزّوجلّ ميسّر است و اين همه? مكلّفان را شامل مي‌شود و معناي اينكه خداوند هر كه را بخواهد تزكيه مي‌كند اين است كه انسان مي‌داند كه خداوند درباره? او لطفي كرده تا بدان وسيله پاك و زاكي گردد.50
نظير بيان شيخ طوسي است، سخن شيخ طبرسي، او مي‌نويسد:
اگر لطف و رحمت خداوند نبود، احدي از وسوسه? شيطان نمي‌رست ليكن خداوند سبحان به لطف خويش هر كه را بخواهد تزكيه مي‌كند و او (تزكيه شده) آن كس است كه درباره‌اش لطف شده و به دنبال آن لطف رفته تا نزد خداوند، پاك و شايسته گرديده است.51
مغنيّه مي‌نويسد:
خداوند ما را به خير و شرّ، ره نموده است و از اين يكي نهي و به آن ديگري امر فرموده است و درِ‌توبه را براي عاصيان و گناهكاران باز گذاشته است و همين، معناي فضل و رحمت الهي است. پس تزكيه حاصل نمي‌شود مگر براي كسي كه مطيع و شنوا است و خداوند جز صاحبان اعمال نيك و دارندگان دل‌هاي صاف و روشن را تزكيه نمي‌فرمايد.52
علامه? طباطبايي آيه را دنباله? آيات افك مي‌داند و آن را تأكيدي براي بار سوم مي‌شمارد و مي‌نويسد:
اگر فضل و رحمت خداوند نبود، احدي زاكي و پاك نمي‌شد و اين همان چيزي است كه عقل بر آن دلالت دارد كه افاضه كننده? خير و اعطاء كننده?‌سعادت، خداوند است و بس و آموزش قرآن نيز همين است:‌بيدك الخير (آل عمران، 3/26) «و هر نيكويي به شما مي‌رسد از خداوند است.» 53
حقّي مي‌نويسد:
‌در اين آيه حجتي است بر قدريه كه مي‌پندارند طهارت نفوس به عبادات و طاعات است بدون وجود توفيق از ناحيه خداي متعال.54
اين‌ها نمونه‌هايي بود از نظرات تفسيري شيعه و سني ، با مشرب‌هاي گونه‌گوني كه دارند .

7. تزكيه و خودستايي

الم تر الي الذين يزكّون انفسهم بل اللّه يزكّي من يشاء ولايظلمون فتيلا (نساء،4/49)
آيا نديدي كساني را كه خود ستايي مي‌كنند بلكه خداست كه هر كس را بخواهد تزكيه و ستايش مي‌كند و به اندازه? بسيار اندك هم، ستم نمي‌شوند.
فلا تزكّوا انفسكم هو أعلم بمن اتقّي (نجم، 35/32)، خودستايي مكنيد او (خدا) كسي را كه تقوا و پارسايي پيشه كرده است، بيشتر و بهتر مي‌شناسد.
در اين دو آيه، از تزكيه، نهي و منع شده و همچنان‌كه در ترجمه? آيات آورديم، تزكيه به خودستايي معنا شده است كه همان، پاك انگاشتن خود است بي‌آنكه حقيقتاً از خوبي و پاكي، خبري باشد و امّا نظر مفسّران:
شيخ طوسي:
شان نزول آيه، يهود و نصاري هستند كه مي‌گفتند:‌نحن ابناء‌اللّه واحبّائه (مائده، 18/5) و نيز مي‌گفتند:‌لن يدخل الجنّة‌الاّ من كان هوداً او نصاري (بقره، 2/111)، و بنابر روايت ابن مسعود منظور از تزكيه در آن آيه، به پاكي منسوب داشتن يكديگر است (و به اصطلاح نان به هم قرض دادن) تا بدين وسيله و با خوشناميِ ساختگي و به ياري همديگر به اموال و دارايي‌هاي دنيوي دست يابند ولي از آنجا كه زكاء‌به معناي رشد و نموّ شايسته است، خداوند مي‌داند كه چه كساني زاكي و پاك اند و مورد مشيت الهي قرار گرفته‌اند.55
فخر رازي:
مراد از تزكيه در اين آيه، خودستايي و تعريف و تمجيد از خويشتن است و چون تزكيه و پاكي متعلّق به تقواست و تقوي صفت باطن است، حقيقت باطن و درون را جز خدا نداند اما برخي تعريف‌هاي رسول خدا و وصّي پس از او، بعد از ثناي الهي مانعي ندارد.56
طبرسي مي‌نويسد:
مراد آيه، آناني هستند كه خودستايي مي‌كنند و نفس خويش را به پاكي و خوبي توصيف مي‌نمايند و مدّعي‌اند كه ما پاك و وارسته از عيوبيم. و برخي گفته‌اند مراد از تزكيه در اين جا، تزكيه و تعريف و تمجيد از يكديگر است.57
استاد علامه طباطبايي مي‌نويسد:‌
خودستايي انسان دو نوع است اوّل، با فعل و عمل مي‌باشد كه آن ممدوح و پسنديده است. منظور از آيه? قد افلح من تزكّي(اعلي،87/14) همين است. دوّم، تزكيه قولي است در زمينه? عدالت و امثال آن و چنين چيزي درباره?‌خود، مذموم است و خداوند از آن، نهي و منع فرموده است. فلا تزكّوا انفسكم (نجم ،53/32) و چنين نهي و منعي در حقيقت تربيت انسان است كه تعريف و ستايش از خويشتن شرعاً و عقلاً‌زشت است.
استاد در اين زمينه از بُعد عرفاني به مسأله پرداخته و فرموده است:
چنين تزكيه از شؤون خداوند متعال است. زيرا انسان هر اندازه هم به فضايل و كمالاتي موصوف باشد و انواع شرف و فضيلت پيدا كند، نمي‌تواند به آنها اعتماد كند و دل به آنها ببندد. چون آن، نوعي استقلال و استغناي به نفس است و در حدّ‌شرك به رب العالمين، بلكه دعوي الوهيّت مي‌باشد. انسان فقيري كه مالك نفع و ضرر و حيات و مرگ نيست چگونه مي‌تواند مستغني و مستقلّ باشد!؟‌پس ذات انسان و همه? شؤونش و همه?‌خيري كه مي‌پندارد، مالك و صاحب آن است. همه ملك محض خداوند است.
نتيجه آنكه تعريف و تمجيد و ستايش به فضايل، مخصوص خداوند است و كسي حق شركت در آن ندارد زيرا خداوند جز حق نمي‌گويد و به اندازه سخن مي‌گويد و افراط و تفريط نمي‌كند و به احدي ستم روا نمي‌دارد: بل الله يزكّي من يشاء‌ولايظلمون فتيلا‌‌(نساء، 4/49).
پس هر چند كه آيه شامل تزكيه قولي و عملي هر دو هست ليكن به حسب مورد، كلام در تزكيه قولي است پس به مفاد آيه هيچ كس نبايد دچار عجب گردد و خودستايي نمايد و از آيه دو نكته استفاده مي‌شود:‌
يك:‌هيچ صاحب فضيلتي دچار عجب نبايد شود و خودستايي نمايد بلكه تعريف و ستايش افراد، مخصوص خداوند است .
دو: آنچه از برخي صاحب نظران در مسايل اخلاقي و روانشناسي نقل مي‌شود و اعتماد به نفس را جزو فضايل اخلاقي و برتري‌هاي رفتاري و رواني، بيان مي‌دارند. مطلبي است كه از غربيان گرفته شده و در فرهنگ قرآني و آيين اسلام بجاي اعتماد به نفس، اعتماد به خدا مطرح است و عزّتي قابل توجه است كه از انتساب به خدا به دست آيد. (آل عمران، 3/173، بقره، 2/165 و يونس، 10/65) 58
با در نظر گرفتن مجموعه نظرات مفسران به اين نتيجه مي‌رسيم كه خودستايي في الجمله مذموم است و ذكر فضايل شخصي توسط خود آدمي درست نيست و همچنين ستايش عده‌اي، همديگر را به قصد دستيابي به مال و منال دنيا نيز نكوهيده است و مراد از تزكيه? ممنوع، چنين تزكيه‌هايي است و گرنه تزكيه? عملي، كه عمل انساني او را تزكيه مي‌كند و يا بر اساس ترويج فضايل، آن كمالات را در ديگران ديدن و گفتن و اشاعه دادن، نه تنها منعي ندارد بلكه جزو شعاير اسلامي ،انساني است و مصداق تزكيه نفس ممنوع نمي‌باشد و اللّه اعلم.

8. زكوة و صدقه و ارتباط آن با تزكيه

خذ من اموالهم صدقة‌تطهرهم وتزكّيهم بها… (توبه، 9/103)‌از دارايي‌هاي مردم صدقه دريافت كن و بدين وسيله ايشان را تطهير و تزكيه بنما و برايشان دعا كن كه دعاي تو براي ايشان آرامش رواني است و خداوند شنواي داناست.
وسيجنّبها الاتقي. الّذي يوتي ماله يتزكّي (ليل،92/17،18) ‌از آن آتش دوزخ دور خواهد بود آدمي متّقي و پارسا كه مالش را در راه خدا انفاق مي‌كند و مي‌خواهد زاكي و پاك باشد.
اين دو آيه، تزكيه و پاك شدن انسان را در رابطه با انفاق و اداي حقوق مالي بيان مي‌دارد. از جمله نقاط ضعف انسان بلكه از عمده‌ترين آنها وابستگي او به مال و دارايي است كه تا حد شرك به خدا پيش مي‌رود لذا گذشتن از مال و انفاقِ‌آن براي تقرب به خدا، يكي از نشان‌هاي طهارت نفس، پاكي دل و تزكيه? درون از ما سوي الله است.
علاّمه طباطبايي مي‌نويسد:
‌تطهير برطرف كردن و ازاله? آلودگي‌ها و پليدي‌هاست تا وجودش، صاف و خالص گردد و براي رشد و نموّ تازه، آماده‌تر شود و آثار و بركاتش آشكار گردد. و تزكيه به معناي روياندن و اعطاي زمينه رشد و نمو به هر چيز است با بروز خيرات و ظهور بركات، مانند درختي كه شاخه‌هاي خشك و بي‌فايده آن قطع مي‌شود تا زيباتر شود و فزون‌تر گردد و رويش تازه پيدا كند و ثمره و ميوه‌اي نيكوتر بار دهد. پس جمع بين تطهير و تزكيه از تعابير لطيف و زيباست و معناي كاملي را افاده مي‌كند.59
ميبدي مي‌نويسد:
مراد از صدقه، زكوة‌واجبه است و گويند صدقه كفّاره گناهان است. و از آتش بدور است آنكه مال و دارايي خود را در راه خدا به فقرا‌و مستمندان انفاق كرده است و هدفش از اين كار پاكي و وارستگي است نه شهرت و ريا.60
شيخ طوسي مي‌نويسد:
‌اصل تطهير، ازاله? نجاست است و مراد از نجاست در اين آيه، گناهان مي‌باشد كه هدف پردازنده? زكوة‌و صدقه، پاكي و طهارت است و دو نظر در آيه وجود دارد. يكي اينكه صدقه، مردم را پاك مي‌كند و دوم آن كه پيامبر مردم را با گرفتن صدقه، پاك مي‌كند.61 و فرق اين دو از حيث ادبي و معنا روشن است.
به نظر ما مفهوم آيه واضح است و آن لزوم رهايي انسان از قيد و بند مال دنيا و ضرورت پاكسازي درون از ما سوي مي‌باشد.

9. تزكيه و روابط سليم خانوادگي

… ذلك يوعظ به من كان منكم يؤمن باللّه واليوم الاخر ذلكم ازكي لكم واطهرواللّه يعلم وانتم لاتعلمون (بقره، 2/232) وقتي زنان را طلاق داديد و عدّه? آنان منقضي شد و به پايان رسيد مانع از آن نباشيد كه با همسرانشان (و يا ديگران) دوباره ازدواج كنند. اگر به شيوه پسنديده‌اي اقدام كنند و رضايت همديگر را بجويند. اين گونه، كساني كه به خدا و روز جزا ايمان دارند، پند داده مي‌شوند و آنچه گفته شد براي شما بهتر و پاكيزه‌تر است و آلودگي گناه را برطرف سازنده‌تر مي‌باشد. و خداوند صلاح و شايستگي‌ها را مي‌داند و شما نمي‌دانيد.
قل للمومنين يغضوا من ابصارهم ويحفظوا فروجهم ذلك ازكي لهم انّ اللّه خبير بما تصنعون (نور، 30/24)
به مؤمنان بگو از نامحرم چشم بپوشند و فرج بپوشانند. اگر چنين كنند برايشان پاكيزه‌تر و سودمند‌تراست و خداوند از آنچه مي‌سازيد، آگاه مي‌باشد.
اين دو آيه كه در آنها نيز از زكاء‌و طهارت، سخن به ميان آمده، آن هم به صورت افعل تفضيل، روابط زناشويي و نظام خانواده را مطرح مي‌كنند كه به هر تقدير انسان داراي غريزه? شهوت است و در برابر واقعيت نياز جنسي نمي‌توان تعارف كرد و آن را به كلّي ناديد گرفت و از سويي گاهي پس از تشكيل خانواده مشكلاتي پيش مي‌آيد و احياناً روابط، تيره مي‌گردد. درست است كه قانون، مشكل‌گشا و راه مناسبي است و ليكن براي اجراي قانون شرعي و يا عرفي سلامت نفس و وجدان پاك لازم است و اگر انسان آلوده به هوي و هوس و گرفتار منيّت و خود‌بيني باشد و جز خويشتن را نبيند و احدي را به حساب نياورد، خود و جامعه را تباه كرده است. پس ببينيم مراد از واژه?‌«ازكي» و «اطهر» در آيات مزبور چيست؟‌و رابطه آن با تزكيه? نفس كدام است؟
استاد طباطبايي مي‌نويسد:‌
زكاة به معناي رشد و نموّ شايسته و پاكيزه است. منظور آنست كه مانع نشدن از رجوع بانوان مطلّقه بر همسرانشان و يا خود رجوع به زندگي زناشويي پس از وقوع طلاق، پاك‌تر و پاكيزه‌تر است. زيرا چنان كاري التيام پس از شكست و پيوند پس ازجدايي است و اين كار تقريب نفوس و وحدت انسان‌ها را تقويت مي‌كند و از ناحيه? ديگر عفّت و حيا را در بانوان مي‌پروراند و در نگهداري دل‌هاي ايشان سودمند‌تر است تا به بيگانگان و مردان اجنبي و نامحرم چشم ندوزند كه اسلام دين پاكي، رشد و علم و دانش است و خداوند مي‌خواهد دل‌هاي شما را پاكيزه گرداند. (مائده، 7/5)‌
طبرسي مي‌نويسد:
اي خير لكم وافضل واطهر من ادناس الاثام… يعني: چنان امري براي شما بهتر و ارزشمند‌تر است و نسبت به آلودگي گناهان، پاك كننده‌تر مي‌باشد و خداوند اين زكاء و پاكي را مي‌داند و يا احكام و شرايعي را كه شما را اصلاح و وضع‌تان را سامان مي‌دهد، مي‌داند و شما نمي‌دانيد.62
مغنيّه مي‌نويسد:
آيه اشاره، به پند‌گيري و عمل به احكام الهي در زندگاني زناشويي به طور كلي و به خصوص در رفتار با بانوان مطلّقه مي‌باشد. و شكي نيست كه ازدواج با نيّت انساني و ياري به خير و نيكي، رشد و نموّ‌در روزي را نتيجه مي‌دهد و موجب طهارت و پاكي اخلاق و ناموس و گسترش عفّت و فيروزي و كمال نسل مي‌شود ليكن اگر نيّت در ازدواج، از اوّل، نيّتث‌بدي بوده و رفتار نسنجيده و نادرست باشد، عاقبت چنين امري، فقر و فسق و گرفتاري و بدبختي در زندگاني پدران و فرزندان خواهد بود.63
طنطاوي در تفسير اين آيات با ذوق ويژه? خود نكاتي را آورده است او مي‌نويسد:
اين آيات در رديف علم اخلاق و آداب معاشرت است و انسان را به جست‌و‌جوي فضيلت و تحصيل اخلاق فاضله در نظام خانواده دعوت مي‌كند . بدون ترديد زندگي زناشويي وقتي محيط سود و سرور خواهد بود كه زوجين اتفاق نظر داشته و يكديگر را از ته دل دوست داشته باشند و چشمان بيكديگر روشن گردد. در نظام خانواده، طلاق آنجا كه ضرورت پيدا مي‌كند، با احسان و نيكي بايد توأم باشد و ادامه? زندگي هم بايد به شيوه?‌نيكو و پسنديده باشد. وقتي، محبت حاكم باشد اين گونه زندگي، سعادت بخش خواهد بود و مرگ پس از چنين زندگي شهادت است و فرزندان بر آمده از چنين خانواده‌اي روشنايي چشم‌اند و خويشاوندي با چنين اعضاء‌خانواده‌اي توسعه? محبت و مودّت مي‌باشد، ذلكم ازكي لكم واطهر(بقره،232/2)65
مغنيّه در تفسير آيه? نور مي‌نويسد:
‌چشم پوشي از نامحرم براي نفس آدمي پاك كننده‌تر و به تقوي و پارسايي نزديك‌تر و از گناهان و معاصي، دورتر مي‌باشد.66
سيد قطب هم با ديد يك عالم جامعه شناس به آيه نگريسته و چنين مي‌نويسد:
هدف اسلام به پا داشتن يك جامعه? پاكيزه‌اي است كه در آن، شهوت مردم، در هر لحظه به هيجان نيايد و انگيزه زندگي در آن، فقط گوشت و خون نباشد. چنين وضعي آتش هوس و شهوت را شعله‌ور مي‌سازد كه خاموش نشدني است. و نگاه خائنانه و چشم چراني، تحريك شهوات و آرايش‌هاي آشكار و برهنگي‌ها، به شعله‌ور شدن آتش شهوت حيواني، دامن مي‌زنند و اعصاب مردم را خورد و رشته? اراده را مي‌گسلند. اسلام با وضع مقرّراتي جلو چنان آشفتگي و هرج و مرج اجتماعي را مي‌گيرد و مي‌كوشد غريزه? جنسي ميان بشر سالم و بدور از اين آلودگي‌هاي روحي و اجتماعي باشد.
سيد قطب بعداً مشاهدات خود را در جامعه? لجام گسيخته? غرب آورده كه چگونه بر خلاف نظريه پردازاني مثل فرويد كه خيال كردند آزادي جنسي مشكل جامعه را حل خواهد كرد چنان مطلبي نه تنها باطل در آمده بلكه بر بيماري‌هاي جنسي و رواني، فراوان افزوده است. آن گاه مي‌نويسد:
خود‌داري از نگاه حرام يك تربيت روحي است و نخستين روزنه? گناه را گرفتن است. و كنترل شهوت قدم دوم است كه تحكيم اراده و بيداري مراقبت را همراه دارد و چنين چيزي به هر حال براي مشاعر انساني پاكيزه‌تر و يا پاك كننده‌تر است و در زمينه? آلوده نشدن به شهوات حيواني و جلوگيري از سقوط در درّه هولناك جنون جنسي، مؤثّرتر مي‌باشد.67
با در نظر گرفتن نظرات گوناگون مفسّران كه آيه‌ها را از بُعد لغوي و مفاهيم مختلف اجتماعي بررسي كرده‌اند. چنين نتيجه مي‌گيريم كه تزكيه? روح و روان و تربيت ديني و قرآني زمينه?‌بوجود آمدن انسان كامل را فراهم مي‌كند و به دنبال آن، خانواده?‌سالم و جامعه?‌متكامل و انساني، تحقق پيدا خواهد كرد و گرنه نفوس غير مهذّب و انسان‌هاي فاقد تعليم و تزكيه ديني و قرآني هر چند به حسب ظاهر مسلمان و با وجود سلسله قوانين فقهي و حقوقي و وضعي، از آشفتگي‌ها و اضطرابات و تشويشها به دور نخواهند ماند و بوي عفن فساد اخلاق و رفتار و سوء معاشرت در خانواده و جامعه، مشام همه را آزرده خواهد كرد و از طهارت و زكاء‌و پاكي خبري نخواهد بود.

10. تزكيه و روابط سليم اجتماعي

… وان قيل لكم ارجعوا فارجعوا هو ازكي لكم واللّه بما تعملون عليم (نور، 24/28)
…و اگر به شما گفته شد برگرديد، برگرديد، آن، براي شما پاكيزه‌تر است و خداوند به عملكرد شما آگاه است.
طبرسي مي‌نويسد:
‌چنان انصراف، براي شما در زمينه?‌دين و دنيا، سودمند و براي دل‌هاي‌تان پاكيزه‌تر و در امر تزكيه و پالايش روح‌تان مؤثّر‌تر است.68
سيد قطب مي‌نويسد:
خداوند، مسلمانان را با چنين ادب و رفتاري تربيت كرده كه بدون اجازه و سلام و تحيّت، بر مردمان ساكن در محل‌هاي زندگي، وارد نشويد مگر اين كه قبل از ورود كاملاً‌اُنس برقرار شود و وحشت و ترس برطرف گردد. نكات ادبي و تربيتي جالبي در انتخاب كلمه‌ها منظور شده است. خداوند اجازه و اذن گرفتن را با واژه?‌انس و استيناس تعبير فرمود و آن عبارتي لطيف و زيباست. كسي كه وارد خانه ديگري مي‌شود بايد انس و مهر ايجاد كند و آنان براي استقبال او آماده‌گي روحي داشته باشند و اين از جنبه? معنوي و رواني نكته?‌لطيفي است و در رعايت حال مردم، اصل مهمي است. و براي شناخت موقعيت‌ها و حالات مختلف مردم در خانه‌ها كه آيا آماده پذيرش هستند يا نه؟ قابل توجه است كه چه بسا سرزده، شب يا روز بدون اطلاع قبلي و كسب اجازه وارد بر خانه مردم شدن مشكلات اجتماعي و اخلاقي به دنبال داشته باشد.
فارجعوا هو ازكي لكم اگر صاحب خانه در حالِ‌مساعد نبود و گفت آماده نيستم، نبايد دلگير شد و آن را از صاحب خانه براي خود اهانت تلقي كرد.69

11. تزكيه و كتمان حق

انّ الّذين يشترون بعهد‌الله وايمانهم ثمنا قليلاً‌اولئك لاخلاق لهم في الاخرة‌ولايكلمهم اللّه ولاينظر اليهم يوم القيمة ولايزكّيهم ولهم عذاب اليم (آل عمران، 3/77)‌
كساني كه عهد و پيمان الهي را به اندك بهاي مي‌فروشند، برايشان بهره‌اي در آخرت نيست و خداوند با آنان سخن نخواهد گفت و روز قيامت به ايشان نظر نخواهد كرد و تزكيه‌شان نخواهد فرمود و عذابي دردناك براي ايشان فراهم است.
انّ الذين يكتمون ما انزل الله من الكتاب ويشترون به ثمناً‌قليلاً اولئك ما يأكلون في بطونهم الاّ النار ولايكلّمهم الله يوم القيمة ولايزكّيهم ولهم عذاب اليم (بقره، 2/174)‌
كساني كه كتاب نازل از سوي خداوند را كتمان مي‌كنند و آن را به بهايي اندك مي‌فروشند اينان، جز آتش در شكم‌هاي‌شان نمي‌ريزند و خداوند در روز قيامت با ايشان سخن نخواهد گفت و تزكيه‌شان نخواهد فرمود و براي ايشان عذابي دردناك فراهم است.
مضمون اين آيه‌ها، قريب بهم است و در هر دو آيه، سخن از كتمان حق و حقيقت، و معامله و فروش آن به بهاي اندك و نتيجةً بي‌بهرگي در حيات اُخروي و مورد قهر و خشم الهي قرار گرفتن و تزكيه نشدن و گرفتار عذاب دردناك گشتن است.
منظور از تزكيه در نظر مفسّران
مغنيه مي‌نويسد:
هر چند كه آيه درباره? اهل كتاب نازل شده كه صفت حضرت محمد(ص) و نبوت او را كتمان كردند ولي بهرحال، مراد آيه هر كسي است كه حق را شناخت و با تأويل و تحريف، براي نفع شخصي خود آن را كتمان كرده است، يهودي باشد يا نصراني و يا مسلمان. 70
استاد طباطبايي مي‌نويسد:
آيه تعريضي است به اهل كتاب، زيرا بزرگان آنان در زمينه?‌عبادات و جز آن، حلال‌هايي را حرام دانسته و حقايق را براي دستيابي به مال و دارايي و حفظ رياست و مقام، كتمان و تحريف مي‌كردند.71
طنطاوي تحت عنوان رؤسا و مرئوسين و حلال و حرام و در رابطه با تحريف حقايق توسط جهانخواران و عمّال و ايادي آنان مطالب سودمندي آورده است.72 و سيد قطب هم، مضمون آيه را عام دانسته و آن را شامل همه? ملل مي‌داند كه حقي را كه مي‌شناسند براي حفظ سودهاي شخصي و مصالح فردي آن را كتمان مي‌كنند و براي رسيدن به منافع دنيوي صرف، رضاي خدا و ثواب اخروي را معامله مي‌كنند و از دست مي‌دهند.73
ميبدي در تفسير آيه? نخست، ايشان را تزكيه نكند نه در دنيا و نه در عقبي، تزكيه دنيا آن باشد كه بنده را توفيق طاعت دهد و در آنچه صلاح وي در آن است و بصيرت وي به آن، افزايد، ارشاد كند و تزكيه? عقبا آنست كه وي را ثواب دهد و به سعادت ابد رساند و اين همه از كافران ممنوع است.74
سيد قطب با ديده جامعه شناساسه، ضعف‌هاي اخلاقي و رفتاري اهل كتاب و مستشرقان در خدمت استعمار را به باد انتقاد گرفته و ناپاكي آنان را در حيات دنيوي و بي‌بهره‌گي ايشان را در زندگاني اخروي گوشزد مي‌كند.75
و مغنيّه آيه را بيشتر در بُعد تعهدات و ميثاق هاي اخلاقي، اجتماعي مورد توجه قرار داده و نكاتي را ياد‌آورده است.76

12. نتيجه و پاداش تزكيه

ومن يأته مومناً‌ قد عمل الصالحات فاولئك لهم الدرجات العلي. جنّات عدن تجري من تحتها الانهار خالدين فيها وذلك جزاء‌من تزكّي (طه20/75،76)‌هر كس در حالي كه مومن است و كارهاي شايسته كرده، نزد خدا آيد، براي ايشان مرتبه‌هاي والايي وجود دارد. بهشت‌هايي اقامتكده كه جويها در زير درختان آن جاري است و ايشان در آن، جاويدانند و اين، پاداش كسي است كه پاك و از گناهان مبرّا باشد.
انّما تنذر الذين يخشون ربّهم بالغيب واقاموا الصلوة ومن تزكّي فانّما يتزكي لنفسه والي اللّه المصير (فاطر، 35/18)
جز اين نيست كه تو كساني را انذار مي‌كني كه از پروردگارشان خشيت دارند و نماز بپا مي‌دارند و هر كه پاك گردد. براي خود و به نفع خويشتن، پاك گشته است و شدنها بسوي خداست.
وما يدريك لعلّه يزكّي (عبس، 3/80)‌ وما عليك ألا يزكّي‌(عبس/7)‌
تو چه مي‌داني شايد او پاك از گناه و آلودگي باشد و اگر پاك نبود بر تو چيزي نيست.
در اين آيات، به پاداش تزكيه و پاكي اشاره شده ضمن آنكه نتيجه و ثمره چنان كاري به خود انسان بر‌مي‌گردد و ابداً سود و زياني از اين عمل، به خدا عايد نمي‌شود.
علامه طباطبايي مي‌گويد:
«وذلك جزاء‌من تزكّي بالايمان والعمل الصالح» يعني اين درجات عاليه و باغ‌هاي بهشتي كه جاودانه هم هستند، پاداش و نتيجه عمل كساني است كه در پرتو ايمان و عمل صالح و شايسته زيستند و مردند.
درباره? آيه? دوم مي‌نويسد:
در بخش نخست سخن از اين است كه هيچ كس بار ديگري را به دوش نمي‌گيرد، او هر كه مي‌خواهد باشد و هشدار پيامبران براي كساني مفيد است كه از ته دل نسبت به پروردگارشان خشيت دارند و نماز بپا مي‌دارند. و در بخش دوم سخن از تزكي و وارستگي است و نتايج آن. و خلاصه مطلب آنست كه پاكي و پاكيزگي نتيجه? انذار پيامبر اكرم وحصول خشيت الهي است و فايده و نتيجه آن، كه كمال انساني است به خود انسان عايد مي‌شود و بس.77
ميبدي مي‌نويسد:
ومن تزكّي ان تطهر عن دنس المعاصي بالاعمال الصالحه فانما يتزكي لنفسه‌اي فلنفسه ثواب ذلك يعني: هر كه از آلودگي معصيت‌ها و گناهان، توسط اعمال صالحه پاك گردد. براي خود پاك شده و ثواب چنان طهارت و پاكي براي خود اوست.78
مغنيّه مي‌گويد:
اين آيه? نظير آيه?‌ديگر است كه فرمود: من عمل صالحاً فلنفسه ومن اساء‌فعليها وما ربّك بظلام للعبيد (فصلت، 41/36) هر كس كار شايسته انجام دهد براي خود كرده و هر كه بدي كند و عمل ناخوش انجام دهد، او هم براي خويشتن كرده و پروردگار توبه بندگانش، ستم روا نمي‌دارد.79
در تفسير آيه‌هاي سوره? عبس:‌از كفر كافران و اسلام نياوردن ايشان بر تو و آيين اسلام، صدمه‌اي نمي‌رسد:‌لايضرّكم من ضلّ‌اذا اهتديتم (مائده، 5/105) 80
پس آن همه كفر و حق پوشي و اين همه جاه طلبي و دست اندازي به حقوق و اموال محرومان جهان براي رياست و حكومت چند صباح و چندين ماه و سال است.
اين ملامت شدگان در آيات كه شديداً‌مورد خشم الهي‌اند و در روز قيامت، خداوند به آنان نظر رحمت نخواهد داشت و با ايشان سخن نخواهد گفت و در لجنزار وجود فاسدشان معذّب خواهند بود. سبب پوشيده ماندن حقايق شدند و ارزشها را پايمال كردند و انبوهي از ملت‌ها را دچار ترديد و دو دلي در معارف و حقايق نمودند و اگر خود مهذب گشته و پرده‌هاي خيال و وهم را كناري زده بودند نه با حقايق بازي كرده و آنها را داد و ستد مي‌كردند و نه باعث انحراف آن گروه مستضعف مي‌شدند.

خاتمه و نتيجه

1. تمام رياضت‌هاي رسول خدا و همه سلوك‌ها و رفتارهاي فردي و جمعي او، در چارچوب آموزش و تربيت قرآن بوده و شخصيّت آن انسان بزرگ و اسوه?‌بشر، بر پايه? حقايق قرآني تكوّن و شكل يافته است و اين چنين خودسازي، وظيفه?‌همگان است و در اين باره، رسول (ص) و امّت او فرقي ندارند و هر چه مقام اجتماعي و خطيرتر، مسئوليت و وظيفه تهذيب و تهذّب، سنگين‌تر مي‌باشد.
2. چون تزكيه?‌رسول اكرم نسبت به نفس خود و ديگران بر اساس وحي بوده و دوگانگي ميان مادّه آموزش و برنامه? تزكيه و تربيت و تهذيب وجود ندارد. بنابراين، بحث از تقدّم و تأخّر تعليم بر تزكيه و بالعكس، بحث چندان جدّي نمي‌تواند باشد.
3. به اتّفاق آراء‌مفسّران شيعي و سنّي، مراد از تعليم كتاب، آموزش قرآن است و مقصود از حكمت، في الجمله سنّت و شريعت بر آمده از تعاليم وحي است و تزكيه?‌نفوس آدميان با برنامه‌هاي كتاب و سنّت، صورت مي‌گيرد.
4. اصل در انسان، پاكي و طهارت است. «كل مولود يولد علي الفطرة» 81 هر نوزادي بر فطرت توحيد و سرشت سالم و پاك، زاده مي‌شود. و سعادت و شقاوت هر فردي، هر چند معلول عوامل و معدّات گوناگون ژنتيكي، تغذيه‌اي، آموزشي، تربيتي، خانوادگي، محيطي و معاشرتي و غير آنها است ولي آن عوامل فقط منشأ تفاوت‌هاي فردي‌اند و انسان فقط درباره? رفتار و عملكردش مورد بازخواست قرار مي‌گيرد و صدور عمل از انسان، معلول اراده و مشيّت و خواست خود او است.
5. درباره?‌عمل و فعل انسان سه عقيده وجود دارد:
يك) اشاعره كار انسان را مستقيما كار خدا مي‌دانند و او را در عملكردش مجبور مي‌پندارند.
دو)‌معتزله، عمل انسان را مستقلا كار خود او مي‌دانند و او را در رفتارش بدون دخالت هر امري، مستقل مي‌انگارند.
سه) جمهور اماميه كه به امر?‌بين الامرين، عقيده مندند.82 و معناي آن به گمان ما اين است كه فاعل مستقل و قايم به ذات خداوند است و انسان با مجموعه? توانايي‌ها و استعدادهايش، آفريده?‌خالق يكتاست. با اين وجود، خداوند انسان را تكريم فرموده و او را صاحب اختيار و اراده، قرار داده است و بي شك، كارهاي نيك به توفيق الهي است «بيده الخير» و همه? نيكويي‌ها، از خداوند خالق زيبايي‌هاست و كارهاي بد انسان هم، پس از ارشاد و هدايت لازم از خود او سرزده و نكوهش‌ها متوجه انسان و سوء اختيار اوست.
امام صادق‌(ع) فرمود: شخصي مي‌پندارد كه امور به او واگذار شده و او در كارهايش مستقل است. چنين عقيده‌اي سلطان و خلاقيت خداوندي را زير سوال بردن و سست انگاشتن است و دارنده? چنين عقيده‌اي، هلاك مي‌باشد. و فردي ديگر گمان دارد كه خداوند او را به عمل گناه مجبور ساخته و بيش از حدّ توان و قدرت، او را مكلّف فرموده است. چنين شخصي در داوري‌اش راجع به خدا ستم كرده و راه انحرافي پيموده است و قطعاً‌هلاك شونده است. و سومين، آدمي است كه اعتقاد دارد خداوند، بندگانش را به انجام كار ممكن مكلّف ساخته و خارج از قدرت و توانايي‌شان، تكليف نفرموده است پس هر گاه كار نيك انجام داد، خدا را سپاس گويد (و آن را توفيق الهي داند)‌و هنگامي كه بد كرد از خدا طلب آمرزش كند. چنين آدمي، مسلمان واقعي است و به حقيقت رسيده است.83
6. اگر شرّ و فجور به نفس آدمي، نسبت داده شده به همان ميزان، خير و تقوي به آن، منسوب گشته است و ابدا شرّ‌بالّذات وجود ندارد. روايات سرشت و طينت بابي ديگر‌اند و به عوامل و معدّات خير و شرّ عنايت دارند كه جملگي براي آحاد انسان مطرح‌اند، و نقش خود انسان در نيك و بد امور قابل انكار نيست بنابراين، به اراده و مشيت الهي، تهذيب كننده و آلوده كننده? نفس، خود آدمي است و اين، به معناي ناديده گرفتن فاعليّت مطلق خداوند و مستقل انگاشتن انسان در خلق افعال، نيست.
7. در مجموعه? آيات مورد بحث، گاهي پيامبر مذكّي شناخته شده و ديگر گاه، تزكيه كننده فقط خدا دانسته شده و بار سوم امر تزكيه، كار خود انسان معرفي شده است و در آيه‌اي امر به تزكيه شده و در ديگر آيه‌اي از آن، منع و نهي به عمل آمده است و همه? آنها با ملاحظه?‌معني درست آنها و با در نظر گرفتن نظرات محققان در تفسير آن آيات، درست و معقول مي‌باشد.
8. فخر رازي و ديگر اشاعره، فقط خداوند را تزكيه كننده، پنداشته و در تفسير برخي آيه‌ها مانند آيات سوره? شمس دچار تكلّف شده‌اند و شگفت آنكه آنان در فهم آيات ديگر كه في الجمله كارهايي را به انسان نسبت مي‌دهد، گرفتار مشكل ديگر شده و به تناقض گويي افتاده‌اند.
9. از بحث‌هاي گذشته، بحث تقدير و حديث قدريّه است كه در كتب شيعه و سنّي با متن‌هاي مختلف نقل شده و روشن نيست كه آن راجع به قايلين به قدر است و يا نافيان قدر.
10. تعليم، تربيت، تزكيه و تهذيب، اصلي‌ترين و يا يگانه برنامه? انسان‌ساز اديان و پيامبران است و علاوه بر آيات ياد شده در اين مقال، كه به نوعي از تزكيه و زكاء آدمي در شئون زندگاني، سخن به ميان آورده، آيات ديگري نيز با اشاره، رشد و شايستگي و نيكويي و بالندگي را مطرح ساخته‌اند.

پاورقيها:

1. ابوالفضل قاضي عياض، الشفاء‌بتعريف حقوق المصطفي، 19/96، دار الفكر، بيروت. و نيز ر. ك: عباس قمي، كحل البصرفي سيرة‌سيد البشر/82، موسسة الوفاء، بيروت؛ سليمان تلمساني، شرح منازل السائرين/255، بيدار فر، قم؛‌عبدالرزاق كاشاني، شرح منازل السائرين/230، بيدار‌فر، قم.
2. محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، 16/210، موسسة‌الوفاء، بيروت. قريب به اين مضمون را شيخ طوسي از علي‌(ع) روايت كرده كه فرمود:‌سمعت النبي يقول:‌بعثت بمكارم الاخلاق ومحاسنها. ر. ك:‌محمد حسين طباطبايي، سنن النبي/21، چاپ چهارم، اسلاميه.
3. «وما آتاكم الرسول فخذوه وما نهاكم عنه فانتهوا»‌(حشر، 59/7) يعني: آنچه را رسول براي شما آورد بگيريد و از آنچه نهي و منع كرده است، خود‌داري كنيد.
4. در اصل «مومنين»‌آمده ولي به نظر نگارنده چون كلمه?‌«مومنون» اسم سوره است و اعلام تغيير نمي‌يابند و وضع ثابتي دارند، اين كلمه را همچنان مرفوع بايد نوشت. ر ك به:‌امين الاسلام طبرسي، مجمع البيان، 10/333، دار احياء‌التراث، بيروت.
5. ميبدي ابوالفضل، كشف الاسرار وعدة‌الابرار، 10/188، امير كبير، تهران.
6. الحويزي، نور الثقلين، 5/389ـ‌392، افست.
7. ر. ك: امام فخر رازي، تفسير كبير، 30/81، 82، افست، تهران.
8. ر. ك: بحار الانوار، 95/433 و435 و451.
9. ر. ك: آل عمران، 3/33 و بقره، 2/132 و نحل، 16/59 وص، 38/153 و جز آنها.
10. خصوصيات پيامبري، بحثي ديگر است و با كليّت مطلب مزبور، منافاتي ندارد كه پيامبر اكرم‌(ص) اضافه بر تكاليف همگاني، با مسئوليت‌هاي ويژه‌اي، مواجه بوده‌اند.
11. كشف الاسرارو عدة الابرار، 1/368.
12. همان/411.
13. همان، 10/95، 96.
14. محمد حسين طباطبايي، الميزان، 19/306.
15. محمد جواد مغنيه، تفسير كاشف، 2/997، دار الملايين، بيروت.
16. اسماعيل حقّي، روح البيان،1 /234و 236، افست، بيروت.
17. تفسير كبير، 4/65، افست، تهران.
18. امين الاسلام طبرسي، جوامع الجامع، 1/80، دانشگاه تهران.
19. محمد بن حسن طوسي، تبيان، 1/467، افست، بيروت.
20. همان، 2/29.
21.محمد حسين طباطبايي، الميزان، 1/334، چاپ اوّل، تهران.
22. ر. ك: سيد قطب، في ظلال القرآن، 1/138، دار الشروق، بيروت.
23. نهج البلاغه، كلمات قصار/467، ترجمه?‌دكتر سيد جعفر شهيدي، چاپ دوم، تهران.
24. محمد عبده، شرح نهج البلاغه، تحقيق عاشور و البنا، 426/6، كلمه? 465، مصر. و نيز ر. ك:‌همان/764، كلمه450، رايزني ايران‌ـ‌سوريه، دمشق.
25. محمد جواد مغنيّه، في ظلال نهج البلاغه، 4/480، كلمه?459، دار الملايين، بيروت، و نيز ر. ك: صبحي صالح، نهج البلاغه557/، كلمه?469. افست، قم.
26. تفسير كبير، 9/77 و 80؛ 30/3.
27. ر. ك:‌الميزان، 19/306.
28. ر. ك: كلام امام، دفتر بيست و سوم، 295ـ‌350، امير كبير، تهران.
29. الكاشف، 5/150.
30. مجمع البيان، 5، 6/506 و 508.
31. الميزان، 14/41و 18.
32. تفسير گازر، 6/12.
33.زمخشري، كشّاف، 3/8.
34. جوامع الجامع، 2/357؛ مجمع البيان، 457/6 و ر. ك: كشّاف، 2/720.
35. روح المعاني، 15/230.
36. كشف الاسرار، 5/622.
37. الميزان، 13/279.
38. تفسير كبير، 39/31.
39. الميزان، 20/289.
40. مجمع البيان، 10/432. و ر.ك: التبيان، 10/257؛ كشف الاسرار وعدة الابرار، 10/364؛ روح البيان، 30/320؛ الكشّاف، 4/962؛ تفسير گازر، 10/282؛ روح المعاني، 30/29.
41. گازر، 10/339 و ر. ك: نور الثقلين، 5/555 و586.
42. همان/377.
43. كشف الاسرار، 10/462 و 506 ور. ك: تبيان، 10/332 و359.
44. تبيان، 10/359.
45. الكاشف، 7/533 و 571.
46. تفسير كبير، 31/146 و147 و193.
47. الميزان، 20/393.
48. همان/429.
49. روح البيان، 10/442 و444.
50. تبيان، 7/421.
51. ر. ك: جوامع الجامع، 3/99؛ مجمع البيان، 7 و8/134.
52. تفسير الكاشف، 5/408.
53. الميزان، 15/101، زمخشري هم، آيه را در ارتباط با موضوع افك دانسته و در ان حدّ تفسير كرده است. ر. ك:‌كشّاف، 3/222.
54. روح البيان، 6/131.
55. تبيان، 3/220 .
56. تفسير كبير، 10/126 و21/9.
57. مجمع البيان، 3/58 و9/180.
58. الميزان، 4/396.
59. همان، 9/398.
60. كشف الاسرار، 4/207و10/516.
61. تبيان، 5/219 و10/366.
62. الميزان، 2/250.
63. جوامع الجامع، 1/128، و ر. ك:‌روح البيان، 1/362 و روح المعاني، 2/145.
64. الكاشف، 1/354.
65. طنطاوي، تفسير الجواهر، 1/210.
66. الكاشف، 5/414.
67. في ظلال القرآن، 4/2511.
68. مجمع البيان، 7 و8/136.
69. ر. ك:‌في ظلال القرآن، 4/2507؛‌روح البيان، 6/138؛ كشف الاسرار، 6/498 و510.
70. الكاشف، 1/267 و268. و ر. ك: مجمع البيان، 2/463.
71. الميزان، 1/434.
72. جواهر، 1/165.
73. في ظلال القرآن، 1/157.
74. كشف الاسرار،165/2و172 و ر.ك:الميزان،291/3.
75. في ظلال، 1/418.
76. الكاشف، 2/93.
77. الميزان، 14/198، و ر. ك: تبيان، 7/192.
78. كشف الاسرار، 8/175.
79. الكاشف، 6/285.
80. همان، 7/517.
81. بحار الانوار، 3/279 و281، موسسة‌الوفاء، بيروت.
82. عبدالرزاق لاهيجي، سرمايه? ايمان/65 چاپ سوم، 1372.
83.بحار الانوار/255/78. موسسة‌الوفاء/ بيروت.